«خداوند اراده كرد كه پليدي را از شما خاندان دور بدارد و شما را بسيار پاك بدارد...»

پيامبر اكرم عبا بر دوش گرفته است و علي بن ابي‌طالب(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسين(عليهما السلام) را زير آن عبا گرد آورده است و در همان حال اين جملات از سوي خداوند تعالي بر او نازل گشته است.

اين واقعه در روز بيست و چهارم ذي الحجه اتفاق افتاده است. روزي كه بنا شده بود، پس از مذاكرات بسيار پيامبر با مسيحيان نجران، بنا شده بود در مكاني با آنان گرد آيد و مباهله كند.

مسيحيان نجران، پس از گفت‌وگوي بسيار پيامبر با ايشان گفته بودند: «گفت‌و گوهاي شما ما را قانع نمي كند. راه اين است كه در وقت معيني با يكديگر مباهله نمائيم و بر دروغگو نفرين بفرستيم، و از خدا بخواهيم دروغگو را هلاك و نابود كند.»

در اين هنگام بود كه حضرت جبرائيل نازل گرديد، آيه مباهله را آورد و پيامبر را مأمور كرد تا با كساني كه با او مجادله مي كنند و حق را نمي پذيرند به مباهله برخيزد:

«فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائكُم وَ نِسائنا و نِسائكُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـكُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنة الله علي الكاذبين.» (آل عمران / آيه 61) «پس هركه بعد از رسيدن به علم با تو محاجه كرد... پس بگو بياييد فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا خوانيم، آن‌گاه مباهله كنيم و لعنت خداوند را بر دروغ‌گويان قرار دهيم.»

چنين بود كه دو طرف مذاكره‌كننده رضايت دادند كه بحث و گفت‌وگو را پايان دهند و قرار بر اين شد كه فرداي آن روز براي اثبات حقانيت خود با يكديگر مباهله نمايند و از خداوند بخواهد كه دروغگويان را عذابي نازل كند و به كيفر برساند.

اكنون بيست و چهارم ذي الحجه است و روز مباهله فرا رسيده است. پيامبر اسلام فاطمه را به مصداق «نسائنا»، حسن و حسين را به مصداق «ابنائنا» و علي را به مصداق «انفسنا» (كه نفس و خويشتن پيامبر اسلام است) فراخوانده و آنان را در زير عباي خويش و در محضر پروردگار خويش گردآورده، اين عزيزترين كسانش را تا چون گواهي بر صدق رسالتش به مباهله با مسيحيان بيرون رود. و در همين لحظه فرشته وحي آيه تطهير را بر او نازل مي‌كند كه:

«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» / «خداوند اراده كرد كه پليدي را از شما خاندان دور بدارد و شما را بسيار پاك بدارد.»

و چنين بود كه وقت مباهله فرا رسيد. قبلاً پيامبر و هيئت نمايندگي «نجران»، توافق كرده بودند كه مراسم مباهله در نقطه اي خارج از شهر مدينه، در دامنه صحرا انجام بگيرد. پيامبر از ميان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزيده است كه در اين حادثه تاريخي شركت نمايند. زيرا در ميان تمام مسلمانان، نفوسي پاك تر، و ايماني استوارتر از ايمان اين چهار تن، وجود ندارد.

پيامبر در حالي رهسپار محل قرار شد كه حضرت حسين (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علي بن ابي طالب (ع) پشت سر وي حركت مي‌كردند؛ پيامبر (ص) اين چنين گام به ميدان مباهله نهاد، او پيش از ورود به ميدان «مباهله»، به همراهان خود گفت: من هر وقت كه دعا كردم، شما دعاي مرا با گفتن آمين بدرقه كنيد.

شايد سران هيئت نمايندگي نجران گمان مي‌كردند كه محمد(ص) با افسران و سربازان خود به ميدان مباهله بياد و شكوه مادي و قدرت ظاهري خود را نشان ما دهد. اما پيامبر وارد شد در حالي كه جز جگرگوشه‌هايش كسي همراهش نبود.

مسيحيان نجران كه صحنه آمدن بي پيرايه پيامبر به صحنه مباهله را ديدند، همگي با بهت و حيرت به چهره يكديگر نگاه كردند و از اينكه او فرزندان معصوم و بي‌گناه و يگانه دختر و يادگار خود و داماد و پسرعمويش را به صحنه مباهله آورده، انگشت تعجب به دندان گرفتند.

آنان دريافتند كه پيامبر، به دعوت و دعاي خود اعتقاد راسخ دارد والّا يك فرد مردد، عزيزان خود را در معرض بلاي آسماني و عذاب الهي قرار نمي دهد.

اسقف نجران گفت: من چهره‌هايي را مي‌بينم كه هر گاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهي بخواهند كه بزرگ‌ترين كوه‌ها را از جاي بكند، فوراً كنده مي‌شود. بنابراين، هرگز صحيح نيست ما با اين افراد بافضيلت، مباهله نمائيم.

و چنين بود كه هيئت نصرانيان نجران درخواست مباهله را پس گرفتند و از پيامبر خواستند تا تحت حاكميت حكومت اسلام درآيند.

از اين روي روز بيست و چهارم ذي الحجه، در تقويم ديني اسلام، روزي با اهميت شد و مهر تأييدي ديگر بر حقانيت خاندان پيامبر اكرم(ص) و اسلام راستين گرديد.

منابع:
1. جعفر سبحاني، فروغ ابديت. 
2. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان.
3. علامه طباطبايي، تفسير الميزان.
دسته ها : مذهبي
جمعه نوزدهم 8 1391

امام رضا(ع) داراي حداقل 50 لقب اختصاصي است كه در ميان امامان معصوم بعد از حضرت علي(ع) در كثرت القاب رتبه ايشان دوم است. اغلب القاب ايشان شان و معناي جداگانه اي دارند كه برخي از آنها را در جدول زير مي خوانيد.

برخي از القاب امام رضا(ع) كه مشهور هستند، داستانشان جالب و خواندني است. در اينجا تعدادي از اين القاب و داستان انتساب آن ها را به امام هشتم(ع) مي خوانيم. 

 

لقب
شان و معناي لقب
 
 
 
ابالحسن
 
كنيه، لقبي است كه با «اب» يا «ام» شروع مي شود؛ يعني پدر فلاني ويا مادر فلاني. اعراب براي عرض احترام به يكديگر با كنيه نام هم را صدا مي كنند. معمولاً كنيه هر كسي را با استفاده از اسم فرزند بزرگ تر يا مشهورتر فرد مي سازند ولي گاهي هم قبل از به دنيا آمدن فرزند وقتي مي خواهند به يك نفر احترام بگذارند، او را با كنيه صدا مي زنند. درباره امام رضا(ع) هم همين اتفاق افتاده است . با اينكه امام (ع) خيلي دير صاحب پسر شدند (امام محمد تقي (ع)) اما به امام ازهمان جواني كنيه داده بودند. از آنجا هم كه آن حضرت سومين فرد از آل علي (ع) بود كه اسم علي داشت (بعد از امام اول وچهارم)، كنيه جدشان - يعني امام علي (ع) - را به ايشان دادند و آن حضرت را «ابوالحسن» صدا مي زند. اين كنيه را ظاهراً امام موسي كاظم(ع) براي حضرت انتخاب كرد. معمولاً دركتب شيعه از آن حضرت به عنوان ابوالحسن ثاني ياد مي شود. ابوالحسن اول كنيه امام علي (ع) و ابوالحسن ثالث، كنيه امام دهم حضرت علي بن محمد امام هادي (ع) است.
 
 
 ثامن، ثامن الائمه يا ثامن الحجج
 
درزمان امام موسي كاظم(ع) ، انحرافي درمسير تشيع صورت گرفت وگروهي برادر بزرگ تر آن امام يعني اسماعيل (پسر امام صادق (ع)) را امام هفتم خواندند. پس از آغاز امامت امام رضا(ع) درسال 183 قمري، پيروان ايشان تاكيد فراواني بر لقب «ثامن»يا هشتم داشتند تا آن اشتباه ديگر تكرار نشود.از نكات جالب تاريخ اينكه امام هشتم شيعيان، معاصر مامون عباسي بود كه هشتمين خليفه عباسي به حساب مي آيد.
 
رئوف
اين لقبي است كه بعد از شهادت امام به آن حضرت داده شده ودليلش شهرت ايشان به برآورده كردن حوائج زائران است.
 
 
 
 
 
رضا
معروف ترين لقب امام هشتم رضاست. اين لقب را دشمن امام(ع) يعني مامون به آن حضرت داده بود. چنان كه طبري و ديگران مي نويسند، بعد از ولايتعهدي امام (ع) مامون دستور داد به نام آن حضرت سكه بزنند. روي اين سكه ها كه الان درموزه آستان قدس است. نوشته شده:  «الامير الرضا وليعهد المسلمين علي بن موسي».
مامون، لقب رضا را از شعار «الرضا من آل محمد» گرفته بود. اين شعاري است كه اولين بار مختار درقيامش كه به خونخواهي امام حسين (ع) بود، در كوفه از آن استفاده كرد(سال 76ق). اين شعار يعني «ما فقط به حكومت كسي از آل محمد راضي هستيم.» اين شعار را بعدها داعيان عباسي (كساني كه براي قيام به نفع بني عباس وعليه بني اميه دعوت مي كردند، مثل ابومسلم خراساني) هم به كار بردند وحالا مامون مي خواست وانمود بكند كه اوست كه اين شعار و آرزوي قديمي را تحقق بخشيده است.
حديثي هم از امام جواد(ع) در «عيون اخبار الرضا» هست كه درجواب سوالي كه مي گويد چرا پدر شما را رضا ناميده اند، فرموده اند: «زيرا مرضي (= مورد رضايت) خدا در آسمان ومرضي رسول خدا وائمه او درزمين بود». آن شخصي به سوالش اصرار مي كند. مي پرسد مگر باقي پدران شما مرضي خدا ورسول نبودند؟ امام جواب مي دهند: «چرا، اما فقط پدرم بود كه مرضي موافقان ومخالفان قرار گرفت.» بعدها مضمون اين حديث بيشتر مورد توجه قرار گرفت.
 
 
 
  
سلطان
 
اسم ولقب سلطان تا قرن دوم هجري اصلاً كاربرد نداشته است ودر زمان هارون الرشيد، براي اولين بار به وزير معروفش جعفر برمكي، سلطان لقب داده شد. اين واژه ابتدا به معناي پادشاه نبود وبه معناي شخصي بود كه تسلط برامور دارد. اولين سلطان هم جعفر وزير بود كه در دوره اي كنار خليفه، سلطان هم وجود داشت.بعد از سركوبي برامكه اما تا مدت ها ديگر سلطاني وجود نداشت تا درزمان ولايتعهدي امام هشتم(ع) اين لقب را دوباره به ايشان دادند.
در دوره هاي بعدي هم اين لقب براي ايشان باقي ماند وبه معناي غير از پادشاه استفاده شد. وگونزالس كلاويخو، سفير اسپانيا كه در قبل از عهد صفوي به ايران آمد (806ق) درسفرنامه اش آورده است :«رسيديم به شهر مشهد يعني محل شهادت امام رضا (ع) كه به نام سلطان خراسان مشهور است...»
 
 
 
 
 
 
 
  
 
ضامن آهو
بعد از «رضا» مشهورترين لقب امام هشتم «ضامن آهو» است وجالب اينكه درهيچ كدام از منابع كهن تاريخي ، داستان پناه آوردن آهو به امام رضا(ع) نيامده است. قديمي ترين منبعي كه چنين لقبي آورده ، اين شهر آشوب (متوفاي 588ق) در«مناقب آل ابي طالب» است كه در وصف آن حضرت - جايي كه درجريان ذكر وقايع سفر امام (ع) به ايران به نيشابور مي رسد- يك بيت شعر از شاعري به نام «ابن حماد» نقل مي كند كه به اين شكل :«الذي لاذت به الظبيه والقوم جلوس / من ابوه المرتضي يزكو ويعلو و يروس» يعني اوكسي است كه آهوي ماده به او پناه آورد؛ درحالي كه گروهي نشسته بودند. او كسي است كه پدرش علي مرتضي(ع) است وهمواره درحال تزكيه وتعالي وبالا رفتن است. اين درحالي است كه روايت پناه آوردن آهوي ماده، دوقرن قبل از اين كتاب براي پيامبر (ص) روايت شده است.
طبراني (متوفاي 360ق) در «المعجم الكبير» وامام بيهقي (متوفاي 430ق) در«دلايل النبوه» نقل كرده اند كه روزي پيامبر از كنار شكارچياني مي گذشت كه آهويي شكار كرده بودند. آن آهو با حضرت سخن گفت. پيامبر به شكارچي ها فرمود كه آهو را رها كنند تا برود به بچه هايش شير بدهد و برگردد. شكارچي ها پرسيدند: «درقبال چه چيزي آن را آزاد كنيم؟» حضرت فرمودند: من ضامنم» . رسول خدا(ص) نشست تا آهو رفت و برگشت. شكارچي ها هم آهو را به حضرت بخشيدند وآن حضرت، آهو را آزاد فرمودند.
درعوض، شيخ صدوق (متوفاي 381ق) دركتاب «عيون الاخبار الرضا» داستاني را نقل مي كند از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي (متوفاي 350ق) . ابومنصور ، كسي است كه به دستورش داستان هاي «شاهنامه» جمع شده بود وابتدا دقيقي وبعد فردوسي آن را به نظم كشيدند.
ابومنصور طوسي تعريف مي كند كه در جواني اش يك بار براي شكار مي رود. آهويي گيرش مي آيد. او را دنبال مي كند. آهو مي رود ومي رود تا به مزار حضرت رضا(ع) مي رسد، به محض وارد شدن آهو به داخل ساختمان مزار، سگ ابومنصور دست از تعقيب او بر مي دارد. خود ابومنصور كه سني مذهب بوده، داخل مزار هم مي رود. اما به جز پشكل آهو چيزي پيدا نمي كند. ابومنصور مي گويد از آن زمان معتقد به مزار امام رضا(ع) شده است ومدام به زيارت آن حضرت مي رود.
به نظر مي رسد داستان ضامن آهو شدن امام رضا(ع) ، از ادغام اين دو داستان با هم آمده باشد.
 
 
 
 
عالم آل محمد
ائمه معصومين ما (ع) همگي از علماي عصرخود بوده اند و قبل از امام رضا (ع) به امام باقر(ع) هم اين لقب را داده بودند. با اين حال شهرت امام رضا(ع) به برتري علمي برهمعصرانش از آنجا آمده است كه مامون كه خودش هم از دانشمندان بود و«اعلم بني عباس» به حساب مي آمد. دردوره ولايتعهدي، مناظرات متعددي را بين امام رضا (ع) و علماي ديگر مذاهب ترتيب مي داد. انگيزه مامون از اين كار را بعضي مثل طبري (درتاريخ طبري) علاقه او به علم ودانش ذكر كرده اند وحاكم نيشابوري (درتاريخ نيشابور) مي گويد كه اين كار را مي كرد تا نقاط ضعف احتمالي امام رضا (ع) را برملا كند وبه جايگاه ايشان توهين كند. به هر حال، هدف هرچه كه بود نتيجه مناظرات اذعان همه به علم ودانش سرشار امام (ع) و دادن لقب «عالم آل محمد» به آن حضرت بود.
 
 
 
 
 
 غريب يا غريب الغربا
 
ممكن است تصور شود لقب «غريب» براي امام هشتم (ع) به خاطر دوري آن حضرت از شهر پيامير(ص) يعني مدينه بوده است اما از بين امامان ما ، فقط دو امام بوده اند كه به طور كامل درمدينه زندگي كرده اند، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) . باقي ائمه هركدام به دليلي از سرزمين خود دور و غريب مي شوند كه با اين حساب، اين لقب نبايد تنها به اين دليل باشد.
به نظر مي رسد كه اين لقب را خود امام و نزديكان آن حضرت شايع كرده اند تا مانع از موفقيت اقدام سياسي مامون كه مي خواست از ولايتعهدي امام رضا (ع) سوء استفاده بكند، شوند.
همچنان كه امام رضا (ع) در وقت حركت به سوي ايران، از اهل بيتشان خواستند تا گريه و نوحه بكنند، يا وقتي كه دعبل خزاعي درمرو خدمت ايشان رسيد وشعري را كه در رثاي شهادت امامان قبلي براي آن حضرت خواند، حضرت به شعر او دوبيت اضافه كردند: «وقبر بطوس يالها من مصيبت / الحت علي الاحشا بالزفرات / الي الحشر حتي يبعث الله قائما/ يفرج عنا الغم والكربات» يعني «وقبري در طوس است كه مصيبتش غم را تا روز قيامت در دل ها مي افروزد تا اينكه خداوند قائمي را برانگيزد واندوه را از دل ما برطرف كند.» دعبل پرسيده بود: « يابن رسول الله! من چنين قبري را نمي شناسم.» وحضرت جواب داده بود: « آن قبر من است.» دعبل هم قصيده اش را با دوبيت امام، اين طرف و آن طرف براي شيعيان مي خواند.
 
 
مرتضي
اين لقب به معناي مورد رضايت و پسنديده ، لقبي است كه شيعيان دربرابر لقب «رضا» كه مامون به آن حضرت داده بود براي ايشان به كار بردند. لقب مرتضي ازالقاب مشترك بين آن حضرت با ساير ائمه (ع) است. مراد از لقب مرتضي به تنهايي، حضرت علي (ع) مي باشد. در صلوات خاصه امام رضا(ع) هم اين لقب بلافاصله بعد از لقب رضا آمده است:«اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي».
 
دسته ها : مذهبي
چهارشنبه پنجم 7 1391

 مناطق 15 و 14 تهران با همكاري يكديگر اقدام به برگزاري طرح مفتاح نمودند:

دوره تخصصي آموزشي نماز (طرح مفتاح)

ويژه مبلغات

با حضور اساتيد برجسته اي از شهر مقدس قم

 ( حجت الاسلام وحيدي، بحريني، صفري، بياتي)

اين دوره كه از 27 شهريور ماه آغازشده تا 5 مهر ادامه دارد.

 

دسته ها : مذهبي
سه شنبه چهارم 7 1391

اگر به سيره اميرالمؤمنين دقت كني،‌مي بيني كه حضرت علي (ع) در سنين جواني با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسي مي نمود ولي با دختران و زنان جوان نه! حتي سلام هم نمي كرد. در حاليكه پيامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسي مي كردند. چون زماني كه علي (ع) 20 ساله و درعنفوان جواني چنين عمل مي نمود، پيامبر اكرم (ص) قريب 50 سال از عمر شريفشان مي گذشت بنابراين از آنجا كه احتمال پيش آمدن گناه دست كم براي طرف مقابل دور از ذهن نبود،‌علي (ع) اين تربيت شده مكتب پيامبر به عنوان يك جوان سعي داشت مسائل ارتباطي و حدود بين دختر و پسر يا به عبارتي زن و مرد را مراعات كند. هر چند وجود نازنين آن حضرت مبرا و پاكيزه از هر گونه آلودگي بود. از طرفي پيامبر سه دختر جوان به نامهاي زينب، ام كلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علي (ع) با اينكه از كودكي به اين خانه رفت و آمد داشتند،‌ اما در اين رفت و آمدها نهايت دقت را به عمل مي آوردند. در حاليكه همين علي (ع) در دوران خلافتش، وقتي كه حدود 60 سال سن داشت و همسر شهيدي را نيازمند كمك ديد، به ياري او شتافت. پس در ارتباط با افراد نامحرم ،‌چيزي كه بيش از عوامل ديگر اهميت دارد نيت و انگيزه طرفين و از همه مهمتر عدم امكان وجود مفسده درا ين ارتباط براي هر دو نفر است! ياري رساندن به نيازمند و در طلب رضاي خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و ليكن اين سيره جداي از بهانه جويي براي آشنايي و استمتاعات و لذت جويي و هرگونه آلودگي ديگر است. به راستي كه كسي چون حضرت علي (ع)، در سنين جواني اش و در ريزترين حركات و رفتارهايش بهترين الگوي نسل جوان ماست.

منبع: سايت امام علي (ع)

دسته ها : اجتماعي
پنج شنبه نوزدهم 5 1391

در روزگارى كه بستنى با شكلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست..

خدمتكار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسيد: بستنى با شكلات چند است؟

خدمتكار گفت: ٥٠ سنت پسر كوچك دستش را در جيبش كرد، تمام پول خردهايش را در آورد و شمرد. بعد پرسيد:

- بستنى خالى چند است؟

- خدمتكار با توجه به اين كه تمام ميزها پر شده بود و عده‌اى بيرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن ميز ايستاده بودند، با بي‌حوصلگى گفت:

- ٣٥ سنت

- پسر دوباره سكه‌هايش را شمرد و گفت:

- براى من يك بستنى بياوريد.خدمتكار يك بستنى آورد و صورت‌حساب را نيز روى ميز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام كرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت كرد و رفت. هنگامى كه خدمتكار براى تميز كردن ميز رفت، گريه‌اش گرفت. پسر بچه روى ميز در كنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود. يعنى او با پول‌هايش مي‌توانست بستنى با شكلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برايش باقى نمي‌ماند، اين كار را نكرده بود و بستنى خالى خورده بود.

دسته ها : اجتماعي
دوشنبه شانزدهم 5 1391

اَللّهُمَّ رَبَّ الْنُّورِ العَظيمِ وَرَبَّ الكُرْسِيّ الرَّفِيعِ وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ ومُنْزِلَ التَّوْريةِ وَالْأنْجِيلِ وَالزَّبُورِ وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَروُرِ وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَالْأنْبياءِ وَالْمُرْسَلِينَ اَللّهُمَّ إِنّي اسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ ياحَيُّ ياقَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأرضُونَ وَبِإسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الأَوّلوُنَ والآخِروُنَ ياحَيّاً قَبْلَ كُلَّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَياحيّاً حينَ لاحَيَّ يامُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الْأَحياءِ ياحَيُّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانا اَلإمامَ الهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأمْرِكَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ الطّاهِريِنَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارقِ الْأرْضِ وَمَغارِبها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها وَعَنّي وَعَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وَأَحاطَ بِهِ كِتابُهُ اَللّهُمَّ إنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبِيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعقْداً وَبَيْعةً لَهُ في عُنُقي لا اَحُولُ عَنْها وَلا أَزُولُ أبَداً اَللّهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنصارِهِ وَاَعْوانِهِ وَالذَّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ إِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ والْمُمْتَثِلينَ لأوامِرِهِ وَالْمُحامِينَ عَنْهُ وَالسّابِقينَ اِلى إِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ اللّهُمَّ إنْ حالَ بَيْني وبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَني شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي في الْحاضِرِ وَالْبادي اَللّهُمَّ اَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ والْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ واكْحُلْ ناظِري بِنظْرَةٍ مِنّي إلَيهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَاَوُسِعْ مَنْهَجهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ واعْمُرِ اللّهُمَّ بهِ بِلادَكَ وَاَحْي بِهِ عبادَكَ فَإنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاسِ فَاظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَاَبْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسْولِكَ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلّمَ حَتّى لايَظْفَرَ بِشْي‏ءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلاّ مَزَّقَهُ وَيُحِقَّ الْحَقَّ ويُحَقّقَهُ وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلوُمِ عِبادِكَ وَنَاصِراً لِمَنْ لايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْركَ وَمُجدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ وَمُشَيّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيّكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمِّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدينَ اَللّهُمَّ وَسُرَّ نَبِيّك مُحَمَّداً صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ الَلّهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هِذهِ الْاُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَعجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قريباً بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمين

 

 

 

دسته ها : مذهبي
جمعه سیزدهم 5 1391
X